به گزارش ایوان کتاب به نقل از لیتهاب – در نیمه راه فیلم سه-ساعته ریوسوکه هاماگوچی، شخصی از یوسوکه کافوکو، شخصیت اصلی فیلم، که بازیگر و کارگردان تئاتر است میپرسد چرا در نمایش «دایی وانیا»، نوشته آنتوان چخوف، خودش را به عنوان شخصیت اصلی انتخاب نکرده است. او پاسخ میدهد: «چخوف هولناک است. وقتی جملاتش را میگویی، خودِ واقعیات را نابود میکند.»
کافوکو که با خویشتنداری سرسختانه هیدِتوشی نیشیجیما بازی میشود، دلیل خوبی برای پنهان کردن خود واقعیاش دارد. او هنوز در غم از دست دادن دختر کوچکش است و مخاطب او در این صحنه کوجی تاکاتسوکی، بازیگر جوان دمدمیمزاجی است که اندکی قبل از مرگ اوتو، همسر کافوکو، با او رابطه داشته است. تاکاتسوکی نمیداند که کافوکو از این خیانت آگاه است. علاوه بر این، کافوکو او را به عنوان بازیگر نقش وانیا انتخاب کرده –که این مرد جوان به وضوح برایش نامناسب است- و در نمایشی چندزبانه در هیروشیما به صحنه برده است. آیا کافوکو میخواهد با این کار معشوق همسر مُردهاش را عذاب دهد؟ از نمایش استفاده میکند تا چیزهای نهان بیشتری درباره ازدواجش بفهمد؟
اگر داستان شبیه به ملودرام به نظر میرسد، هاماگوچی پیش از این در مصاحبهای علاقهاش به این ژانر را آشکارا اعلام کرده است. اما این فیلم شبیه به کارهای داگلاس سیرک یا پدرو آلمودوار نیست. برای هاماگوچی، لحن جایگزین طرح داستان میشود و چهره بازیگر همیشه گویای چیزی بیش از یک خط دیالوگ است.
این فیلم برگرفته از داستان کوتاهی از هاروکی موراکامی به همین نام و از مجموعه «مردان بدون زنان» است. کافوکو ویژگیهای معمول قهرمانهای داستانی موراکامی را دارد: به صفحات موسیقی کلاسیک گوش میدهد، سیگار میکشد و انگیزههای زنان را مطلقا مبهم مییابد. موراکامی به چنان سطحی از شهرت بینالمللی دست یافته که انتشارات ناف به تازگی کتابی از او درباره محتوای کمد لباسش با عنوان «موراکامی تی؛ تیشرتهایی که دوست دارم» منتشر کرده است. با توجه به شواهد موجود از فیلمهای «ماشینم را بران» و «سوزان» اثر لی چانگ دونگ (۲۰۱۸)، به نظر میرسد داستانهای کوتاه موراکامی منبعی بکر برای اقتباس هستند.
«ماشینم را بران» که برنده سه جایزه از جشنواره فیلم کن امسال شده است، صبورانه داستان کافوکو را در طول انتخاب بازیگران، تمرینها و نمایش شب اول «دایی وانیا» دنبال میکند. بازیگران به زبان ژاپنی، کانتونی، کرهای و زبان اشاره کرهای اجرا میکنند که این منعکسکننده علاقه هاماگوچی به نمایش و اجراست. برداشتهای متعدد همزمان از نمایشنامه چخوف، شکافهای وصفناپذیر ارتباط را آنطور که انتظار میرود برجسته نمیکند. در عوض، به ما نشان داده میشود که هنر چگونه این شکافها را دور میزند تا نیرویی فراگیر و منحصربهفرد ارائه دهد.
عنوان فیلم به رانندهای اشاره دارد که استخدام شده تا کافوکو را با یک ماشین ساب قرمز، در حالیکه به نوارهای ضبطشده دیالوگهای نمایش گوش میدهد به تمرینات ببرد. راننده با بازی توکو میورا، به تدریج به مرکز داستان میآید. پیوند او با کافوکو و مواجههاش با مرگ عزیزان، صحنه حیرتآور پایانی را تحت الشعاع قرار میدهد.
همانطور که از فضای داستان حدس میزنید، موضوع تباهی و اندوه دیرینه در این فیلم وجود دارد و همانند علاقه موراکامی به فرهنگ غرب، هاماگوچی تحسین خود نسبت به فیلمسازان موج نوی فرانسه نظیر ژاک ریوِت را آشکارا نشان میدهد. قسمت اعظم «ماشینم را بران» در گفتوگو با سایر فیلمهاست. صحنهای از تست بازیگری تاکاتسوکی وجود دارد که یادآور نائومی واتس در فیلم «جاده مالهالند» ساخته دیوید لینچ است. اثر نوری بیلگه جیلان، استاد کارگردانی ترک را میتوان در آهنگسازی و تدوین مشاهده کرد. و ماشینسواریهای طولانی و مکاشفهآمیزش با «در حال نابودی» جرج سلوزر و «به پایان دادن به اوضاع فکر میکنم» چارلی کافمن پیوند دارد.
«ماشینم را بران» در قلمرویی متفاوت موجودیت دارد و این ترس وجود دارد که قربانی عادات فیلمبینی دوران همهگیری شود. این موضوع مایه سرافکندگی خواهد بود، زیرا این فیلم میتواند یک شاهکار تلقی شود. فیلم هاماگوچی مثل نقاشیهای پیکاسو در سایههای خاموش عمل میکند تا اندوه عمیق (جمعی و شخصی) و پیامدهای چندگانه جنگ جهانی دوم را منتقل کند.
هاماگوچی همه چیز را به ما میگوید. در صحنه مربوط به کافوکو و تاکاتسوکی، وقتی بازیگر جوان نسبت به نقش خود ابراز تردید میکند، کافوکو میگوید باید تسلیم متن شود و به آن پاسخ دهد: «متن تو را زیر سوال میپرسد» با آنکه ممکن است کافوکو آماده نباشد تا اینچنین آشکارا مورد سوال قرار گیرد، ما باید آماده باشیم.
خودتان را به «ماشینم را بران» بسپارید. بگذارید خودِ واقعیتان را بیرون بکشد. پس هنر برای چیست؟
ثبت دیدگاه