به گزارش ایوان کتاب وبه نقل از ایسنا محمود نوبخت در ابتدای دورهمی «مهمان» به میزبانی دفتر آفرینشهای ادبی حوزه هنری و با حضور محمدرضا بایرامی، نویسنده و جمعی از دوستداران ادبیات «سلوک نویسنده بودن» را امری مهمتر از تکنیکهای نویسندگی دانست و گفت: برای نویسنده بودن باید با جهان دربیفتی تا به تفسیر خودت از دنیا برسی وگرنه همه از روی دست همدیگر مینویسیم. بایرامی به تفسیر خودش از جهان رسیدهاست. ممکن است مکانهایی که کار میکنیم بر ما محاط شوند و اجازه ندهند کار خودمان را بکنیم اما بایرامی به مشهورات زمانه تن نداد. مشهوراتی که از اوقات آثار را مانند هم میکند.
او از محمدرضا بایرامی پرسید چه زمانی نوشتن برای او امری جدی شد و بایرامی گفت: حتما در پس ذهن همه ما نوشتن امرِ مهمیست اما در گذشته بیشتر از حالا نوشتن را جدی میدانستم و میگفتم آنقدر ارزش دارد که همه زندگی و جسم خودت را بر سر این کار بگذاری. با گذشت زمان این نگاه بهدلایل متعددی مانند بازنشناختن بدل از اصل تعدیل شد و از همین رو از چندسال گذشته اصراری بر روی چاپ کتابهایم ندارم.
بایرامی در ادامه درباره تجربههای مختلف نویسندگی و فراز و فرودهای آن اظهار کرد: افتوخیز در کار همه ما نویسندهها وجود دارد یا ممکن است گاهی به نقشهای که ترسیم کردهایم، نرسیم. مانند رمان «آتش به اختیار» که وقتی شروع کردم قرار بود رمان بزرگی شود و ۲۰ سال روی آن کار کردم و نگاهم به جنگ را در رمان آوردم اما رمانی شد که عموم مردم با آن ارتباط برقرار نکردند. انگار کاریست که نویسنده برای خودش نوشتهاست. اما اینها تجربههاییست که مانند هر نویسنده دیگری طی میکنیم.
این نویسنده پُرکار همچنین درباره تکنیکهای فراگیری نوشتن، توضیح داد: برای ورود به عرصه نوشتن باید ببینی دیگران قبل از من چطور قدم برداشتهاند و قدم جا پای آنها بگذاری. برای این هم دو راه وجود دارد؛ رفتن به کلاسهای داستاننویسی و آموختن از آثار. من تلاشهایی داشتم که از راه تئوری آموزش ببینم اما هربار به علتی موفق به این کار نشدم که البته حالا خوشحالم چون از کارهای بزرگان آموختم و بهترین آموزش همین آموختن از آثار است، چراکه آموزش در وجود آدم تهنشین میشود.
بایرامی همچنین درباره شیوه شروع کردن رمانها نیز گفت: شیوههای متعددی برای شروع یک ایده و تبدیل شدن آن به رمان وجود دارد. گاهی شما از یک تلنگر به یک رمان میرسی. اتفاقی که در «پل معلق» افتاد. من سوار قطار بودم و از پُلی در لرستان میگذشتیم که بعد از آن به اندیمشک میرسی که قطار نگه داشت. من از خواب بیدار شدم و ماموران گفتند پل را زدهاند باید پیاده شوید. وقت رفتن کمی تعلل کردم و ستون سربازارن را دیدم که به سمت پل میرفتند و همان صحنه تلنگری شد برای نوشتن. بعدها در رمان آوردهام و درست همان صحنهای که دیدم تصویر شد. البته سالها بعد تبدیل به رمان شد چون باید با حس و سوژه زندگی کنم تا بعد تبدیل به رمان شود.
این نویسنده از تجربه دیگر خود برای نوشتن «لمیزرع» گفت و اینکه برای نگاشتن رمان تعلل داشتهاست و این درنگ کردن با سفری به عراق و دیدن برخی مکانها برطرف میشود و ادامه داد: جالب این است که بعداً متوجه شدم همان اتفاق رخداده در رمان من قبلاً در آن منطقه اتفاق افتادهاست و ازدواج دختر و پسری از خانواده شیعی و سنی بهدلیل تعصبات خانوادهها تبدیل به فاجعه شدهاست.
محمود نوبخت در ادامه نشست از این گفت که در دهه گذشته بحثی وجود دارد درباره اینکه ادبیات مدرن ایرانی بر سر یک دوراهی قرار گرفتهاست؛ از یکسو ما با جمالزاده روبهرو هستیم و از سوی دیگر با کسانی مانند صادق هدایت. فضای روشنفکری ما دنبال صادق هدایت رفت و جمالزاده را فراموش کرد. این شد که ادبیات ما ژانرپذیر نیست و با رویکرد روشنفکری جلو میرود نه داستانگویی.
بایرامی در ادامه همین بحث گفت که مهم است نویسنده حرفی برای گفتن داشتهباشد و نوشتن درد است و نویسنده دردمند و افزود: اگر شما حدیثی را بشنوید اولین سوالتان این است که چه کسی آن را نقل کردهاست. پس راوی مهم است و در عالم نوشتن راوی از روایت هم مهمتر است. روایت را هرکسی میتواند انجام دهد. مهم بودن راوی هم به این معناست که راوی در جایگاه درست خود نشسته باشد و بداند در جایگاه جمالزاده باشد تاثیر بیشتری دارد یا صادق هدایت.
نویسنده مردگان باغ سبز ادامه داد: راوی که در جایگاه خود باشد تکلیف مخاطب را روشن میکند و میداند در سوی فاقد ادبیات است یا در سمتی فرمالیستی که مخاطب عام با آن ارتباط برقرار نمیکند. راوی حرفهای چارهای ندارد که در جایگاه درست روایت، یعنی معدلی از این دو سو قرار بگیرد. میانگین بوفکور و جمالزاده. روایتی که مخاطب عادی لذت ببرد و مخاطبان خاص هم آن را بخوانند و رد نکنند و حرفی برای گفتن داشتهباشد تا بتواند اعتباری کسب کند. من در «آتش به اختیار» افراط کردم و عدهای نویسندگان هم با آن ارتباط برقرار نکردند اما در «مردگان باغ سبز» معدل بینابین است؛ هم داستان و قصه دارد و هم اهل فن و نظر و نکتهسنج با آن ارتباط برقرار میکنند.
ثبت دیدگاه