به گزارش ایوان کتاب ، شب گذشته، ۲۰ تیر ماه، مراسم بزرگداشت محمدعلی اسلامی ندوشن با عنوان از ندوشن تا نشابور به همت جهاد دانشگاهی و سازمان فرهنگی، اجتماعی و ورزشی شهرداری نیشابور و همچنین انجمن نویسندگان و پژوهشگران ابرشهر در سالن همایشهای جهاد دانشگاهی این شهرستان برگزار شد.
در این مراسم شهردار نیشابور در بخشی از صحبتهای خود به اهمیت این شهرستان و حدیث سلسلهالذهب اشاره کرد و گفت: من افتخار دارم که خدمتگزار شهری هستم که در آن بزرگانی همچون عطار و خیام و کمالالملک دفن شدهاند و عزیزی چون اسلامی ندوشن این شهر را به عنوان مدفن خویش انتخاب کرده است.
سید حسن میرفانی ادامه داد: مرحوم اسلامی ندوشن اگر چه زاده شهر منطقه فرهنگی بزرگ یزد بود اما شهر نیشابور را به عنوان مدفن خود برگزید. استاد اسلامی ندوشن مترجم، نویسنده، متفکر، منتقد، پژوهشگر و شاعر برجستهای بود که دهها جلد کتاب تالیف کرد. ما امروز افتخار داریم که بنا بر این شد پیکر این از دست رفته میهمان ابرشهر نیشابور و در قطعهای از این شهر بزرگ دفن شود؛ آن هم به واسطه وصیتی که ایشان کرده بود و با حمایتی که بسیاری از دوستان انجام داده بودند.
وی بیان کرد: با پیگیریهای انجام شده قرار شد انتقال پیکر ایشان از خارج به ایران فراهم و در کنار باغ باصفای عطار دفن شود.
شهردار نیشابور عنوان کرد: ندوشن ایراندوست بزرگی بود. ایران را با مفهوم وطن پرستی احساساتی و خام مغایر میدانست. استاد ندوشن حق مطلب را و در واقع وظیفهای را که نسبت به ایران داشت به خوبی ادا کرد.
در این مراسم پیام شیرین بیانی، همسر محمد علی اسلامی ندوشن نیز پخش شد که در بخشی از آن آمده است:
محمدعلی اسلامی ندوشن در نیمه راه زندگی خانه ابدی خود را نیشابور در نزدیکی خیام و در کنار عطار برگزیده است؛ در حالی که چندان فاصلهای با توس و فردوسی ندارد و این گزینش بسیار پرمعناست؛ این سه مرد بزرگ تاریخ، اندیشه و فرهنگ ایران تعلق به خراسان دارند؛ سرزمین شگفتیآفرین در جهان شرق.
بهتر آن دیدم که این پیام را ابتدا به نقل از همسرم و از جانب او برای دوستان نیشابوری روانه سازم که نمودار آنچه میباشد که او و من به اتفاق یکدیگر از نیشابور دریافت داشتهایم و در کتاب سفرنامه صفیر سیمرغ وی مندرج است؛ «به محض اینکه از دیوارهای شهر پای بیرون مینهی و به کشتزار میرسی، جلال و رونق گذشته شهر پدیدار میگردد. نیشابور در جلگه مسطحی قرار دارد. افق گشاده و کوه دور است و هنگام بهار چون قدم به دشت مینهی دامنه وسیع کشتزار را در پای خود گسترده میبینی».
در جای دیگر مینویسد «تا چشم کار میکند خاک است که جا به جا بیشهها پوشش سبزی روی آن کشیده است. خود خاک در حدی زیبا و نوازشدهنده است که آدمی میتواند بگوید که اگر این مقدار سبزی هم نبود، آدم هوس میکرد که این خاک بیفرش و سرشار را در آغوش گیرد. فردای آن روز که صبح نزدیک شد به خیابان بین خیام و عطار رفتم تا دمیدن آفتاب را تماشا کنم…».
در جای دیگر میگوید «آنچه در این سفر بر من کشف شد، پیوند بین خیام و نیشابور بود. دریافتم که شاید هیچ شعری در زبان فارسی به اندازه رباعی های خیام رنگ محلی ندارد و هیچ شاعری مانند خیام با شهر خود و گذشته و آینده آن ممزوج نشده است. در هر گوشه نیشابور که پای مینهی نشانهای و کنایهای از رباعیهای خیام مییابی…».
ثبت دیدگاه