این مترجم درباره معیارهای انتخاب کتاب برای ترجمه و اینکه به نظر میرسد انتخابها به سمت کتابهای پرفروش رفتهاند اظهار کرد: این موضوع یک پدیده امروزی نیست؛ همیشه بوده است. نه تنها در ایران بلکه در همه جای دنیا در حوزه ترجمه دو مدل کار داریم؛ یکسری ناشران و مترجمان میخواهند کار فرهنگی کنند یعنی در عین اینکه به اقتصاد و داشتن مخاطب توجه میکنند برای خود رسالت فرهنگی قائلاند. دسته دیگر آنهایی هستند که فقط میخواهند پول دربیاورند و مسئله اقتصاد و کاسبی و پول درآوردن از کتاب و ترجمه اولویت اولشان است.
او افزود: معمولا دسته دوم، کتابهایی هستند که بیشتر جنبه سرگرمی دارند، کتابهای تاریخمصرفداری که در برههای مد شده و تبشان در بازار میگیرد و خیلی فروش میروند، بعد از مدتی هم فراموش میشوند و کتابهای دیگری میآید و جای آنها را میگیرد. از میان هزاران کتاب، طی قرنها و سالها شاید یکیدوتا ماندگار شود و خواننده داشته باشد. در ایران هم همینطور است.
نوری با بیان اینکه در بازار کتاب ایران با وضعیت متناقضی روبهرو هستیم، گفت: از یک طرف میگوییم سرانه مطالعه در ایران کم است و این باعث شده تیراژ کتابها به ۵۰۰ نسخه و حتی کمتر از آن برسد و تیراژهای ۲۰۰ و ۳۰۰ تایی میبینیم. ناشران میگویند نمیتوانیم بیشتر چاپ کنیم زیرا فروش نمیرود. با مردم هم صحبت کنید، اکثرا میگویند وقت مطالعه نداریم و یا کتاب گران است اما در عین حال میبینیم کتاب ۵۰۰ – ۶۰۰ صفحهای و با قیمت ۱۵۰ – ۱۷۰ هزار تومان بسیار پرفروش است و سالی چند چاپ میخورد، آنهم چاپهای ۲۰۰۰ تایی. برای این تناقض چه جوابی میتوان داشت؟ شاید جواب این باشد که مانند هرچیزی در زندگی امروز رسانهها چیزی را مد میکنند و جو چیزی را در جامعه ایجاد میکنند، این کالا میتواند وسیلهای باشد که در خانه استفاده میکنیم یا میتواند رستوران معروفی باشد که همه میخواهند آنجا بروند و یا میتواند یک فیلم یا یک کتاب باشد.
او با بیان اینکه بازار کاذبی برای محصولات فرهنگی مانند کتاب و تئاتر و فیلم و موسیقی داریم، خاطرنشان کرد: در این بازار کاذب چیزی را مد میکنند که حتی قیمت بالایی دارد اما فروش میرود. این بازار کاذب در همه جای دنیا هست، پرفروش شده و بعد از یکی دو سال فراموش هم میشود و کتاب دیگری جای آن را میگیرد و به فهرست پرفروشهای فلان مجله میرود. در ایران هم تولید وطنی این محصولات و کتابها را داریم یعنی کتابیهایی که تبشان میگیرد و پرفروش میشوند و هم در ترجمهها هستند. برخی از ناشران هم همین کتابها را چاپ میکنند و گاه چند ناشر برای چاپ چنین کتابهایی مسابقه میدهند. این طرف بازار چنین وضعیتی دارد اما واقعیت بازار کتاب ما چیز دیگری است. واقعیت بازار کتاب ما همان تیراژ ۵۰۰ تایی است، چند سال پیش ۱۰۰۰ تایی بود و دو سال است که ۵۰۰ نسخه جا افتاده. این واقعیت بازار کتاب ماست. در این بازار اگر طی ۱۰ سال کتاب ۲۰ چاپ خورد یعنی این کتاب به معنای واقعی پرفروش و بهطور واقعی مخاطب خود را پیدا کرده است. در این دسته یکسری ناشر و مترجم جدی داریم که در کنار علایق و سلایق خود در انتخاب کتاب به جامعه هم توجه کرده و برای خود رسالت فرهنگی قائل هستند و کتابهایی را انتخاب میکنند که فکر میکنند در این کتابها به مسئلهای پرداخته شده که مشابه آن در جامعه ما هم هست و یک انسان معاصر ایرانی با خواندن این کتاب شاید به بخشی از سوالات زندگی خود برسد و یا اینکه از طربق خواندن کتاب به نوعی آگاهی برسد که برای زندگی امروزش مفید باشد و در کنار همه اینها از خواندن کتاب لذت ببرد.
این مترجم درباره معیارهای خود برای انتخاب کتاب نیز گفت: معیارهای من برای ترجمه همان است که گفتم؛ من جزو مترجمانی هستم که دو معیار برای ترجمه دارم؛ یک اینکه خودم با توجه به اندیشه شخصی خود و سلیقه ادبیام کتابی را انتخاب میکنم که دوست داشته باشم و در راستای فکر و سلیقه ادبی من باشد و دوم فکر میکنم احتمال دارد برای مخاطب ایرانی قابل درک و مفید باشد و از خواندن آن لذت ببرد و از زندگی خود دور شود. اگر کتابمان موفق و پرفروش شود، این اتفاق با توجه به بازار میافتد یعنی در ۱۰ سال ۲۰ چاپ میخورد.
او در ادامه بیان کرد: البته آن طرف، جریان دیگری وجود دارد، ناشر دست نگه میدارد و کتابی را که فلان مجله به عنوان کتاب پرفروش معرفی کرده و یا جایزه ادبیای برده است، انتخاب میکند، کپیرایت هم نداریم و تا جایزهای اعلام میشود، سهچهار ناشر به طرف کتاب حمله میکنند تا به هوای اینکه جایزه گرفته و حتما پرفروش میشود، آن را چاپ کنند. اینطور نیست که کتاب را خوانده باشند و ببینند کتابی که جایزه گرفته آیا ربطی به جامعه ما و انسان معاصر ایرانی دارد. حالا چرا به این موضوع فکر نمیکنند؟ چون خیال میکنند اسم جایزه و یا عنوان پرفروشترین کتاب فلانجا باعث میشود کتاب چند چاپ بفروشد و ما سودمان را میکنیم، اگر ادامه داشت که ادامه دارد و اگر فروش ادامه نداشت با همین چند چاپ سودمان را کردهایم.
اصغر نوری درباره اینکه این رقابت چه تأثیری بر کیفیت ترجمه دارد، گفت: مسلما کیفیت را پایین میآورد؛ ترجمه درست زمانی اتفاق میافتد که مترجم کتاب را سر حوصله بخواند و با دنیای کتاب انس بگیرد و به آن نزدیک شود، کتاب را خوب بفهمد و سعی کند آن را در زبان فارسی بازآفرینی کند اما وقتی ما زمانی برای آن کار نداریم و میخواهیم در رقابت با ناشر دیگر زودتر کتابمان را بیرون بیاوریم، همه اینها به فراموشی سپرده میشود. گاه مترجمان کتاب را نمیخوانند و همراه با خواندن ترجمه میکنند، حتی کتاب را یکبار نمیخوانند تا حسی از کتاب بگیرند و درباره چیزهایی که بلد نیستند، تحقیق کنند و کتاب را بفهمند. انگار در یک مسابقه دو صدمتر است نه دو ماراتن و باید کوچکترین لحظهای را از دست ندهند تا با چندصدم ثانیه اختلاف اول شوند. ناشران تلاش میکنند یک هفته زودتر از ناشر دیگر کتاب را منتشر کنند و فکر میکنند در این یک هفته میتوانیم کاری کنیم. اگر یک رمان را در دو هفته یا یک ماه ترجمه کنم معلوم است کیفیت پایین میآید و کتاب در انتقال معنا با مشکل روبهرو میشود، چون مترجم کتاب را نفهمیده یا مطلبی را جا انداخته و یا از خود بافته است، از طرف دیگر فارسی کتاب هم خوب نیست و مترجم حتی یک بار ترجمهاش را نخوانده است. اگر ویراستاری باشد که خیلی وقتها نیست، دوروزه کتاب را خوانده و غلطهای گلدرشت را درست میکند و مسلما این ترجمه سراسیمه، حتما کیفیت بدی خواهد داشت.
او در پایان درباره کتابهای جدید خود گفت: آخرین ترجمه من «ادموند گانگلیون و پسر» نوشته ژوئل اگلوف در نشر افق بوده است. چند کتاب دیگر هم زیر چاپ دارم اما چون نزدیک به چاپ نیستند، ترجیح میدهم نامشان را نیاورم ولی در ماههای آینده کتابهای دیگری چاپ خواهم کرد.
ثبت دیدگاه