به گزارش ایوان کتاب به نقل از گاردین – دیمون گلگوت اوایل ماه جاری میلادی هنگام دریافت جایزه بوکر برای رمان چندلایهاش، «عهد»، که داستان یک خانواده افریقایی را در بحبوحه تحولات سیاسی و اجتماعی پس از پایان آپارتاید روایت میکند، گفت: «امسال سال خوبی برای نویسندگان افریقایی بوده است. مایلم این جایزه را از طرف تمام داستانهای گفته و ناگفته و نویسندگان شنیده و ناشنیده از قارهای استثنایی که بخشی از آن هستم بپذیرم.»
حرفش اغراقآمیز نبود. جایزه بوکر گلگوت در پایان سالی به دست آمد که بسیاری از جوایز مهم ادبی جهان توسط نویسندگانی با خاستگاه و میراث کشورهای افریقایی از رقیبان ربوده شد. در ماه ژوئن رمان دوم دیوید دیوپ، «شبها همه خونها سیاهند»، که توسط آنا موشوواکیس از فرانسوی ترجمه شده، جایزه بوکر بینالمللی را به خود اختصاص داد؛ داستانی که با الهام از روایتهای تجربیات تفنگداران سنگالی در جنگ جهانی اول نوشته شده است. در چند هفته اخیر سنگال دوباره به میدان آمده است، زیرا محمد امبوگار سر با کتاب «رازآمیزترین خاطره انسان» توانست به عنوان اولین نویسنده از کشورهای جنوب صحرای افریقا برنده جایزه گنکور فرانسه شود.
ماه گذشته نیز جایزه نوبل ادبیات به عبدالرزاق گورنا، رماننویس متولد زنگبار رسید که در سال ۱۹۶۸ پس از انقلاب کشورش به بریتانیا رفت و طی ۱۰ رمان خود به بررسی مضمون جابهجایی و آوارگی پرداخت. آثار گورنا شامل رمانهای «بهشت»، «کنار دریا» و جدیدترین آنها، «زندگی پس از مرگ»، احترام منتقدان را برای ظرافت و قدرتی برانگیخت که گورنا با آن به بررسی آنچه خود ویرانی غمانگیزی میخواند که زندگی بسیاری از افراد در دوران پسااستعمار را دستخوش تغییر قرار داده، پرداخته است. حال آثار او خوانندگان جدیدی پیدا کرده است.
همراه با گلگوت، نام کارن جنینگز، دیگر رماننویس اهل آفریقای جنوبی نیز برای رمان «یک جزیره» درباره مواجهه یک فانوسبان با یک پناهجو نیز در فهرست بلند بوکر امسال قرار داشت. همانطور که جایزه نوبل موج گستردهای از خوانندگان را برای گورنا به همراه آورد، «یک جزیره» که در ابتدا تنها ۵۰۰ نسخه از آن چاپ شده بود، بعد از انتخاب توسط داوران بوکر، هزاران نسخه دیگر سفارش داده شد. در همین حال، نادیفا محمد، نویسنده سومالیایی-بریتانیایی نیز برای «مردان خوشاقبال» در فهرست کوتاه این جایزه قرار گرفت. داستانی برگرفته از واقعیت درباره یک ملوان سومالیایی که در ولز به اشتباه به قتل متهم شد.
با این حال رمزگشایی از این پیروزیها کاری است که نیازمند احتیاط است. این جوایز و تمام چیزهایی که بر آنها دلالت دارند اروپایی هستند. تاریخچه آنها با ارزشافزایی رمان به عنوان یک پدیده اروپایی که در طول قرنها به عنوان یک شکل هنری بورژوایی پذیرفته و اداره شده، در هم آمیخته است. اگر متولیان خودگمارده اکنون نگران شناخت پتانسیل وسیعتر و گسترش پارامترهای آن هستند، چه کسی این روند را شکل میدهد و تصمیم میگیرد که چه کسی مجاز به صحبت است؟ کدام خوانندگان مخاطب هستند؟ و وقتی صحبت از «کشورهای افریقایی» و «جوامع دور از وطن افریقایی» در میان است، چه هویتهایی از امتیاز برخوردارند و کدامیک به حاشیه رانده شدهاند؟
جوایز ادبی تنها بخشی قابل رویت از واقعیتی بزرگتر و پیچیدهتر هستند که از حرفه نویسندگان –اغلب طولانی، سختکوش و ناخوانده- تلاش ناشران و کتابفروشان، اکولوژی خلاقانه کشورها، زبان و نواحی تشکیل شدهاند. همانطور که الا واکاتاما، ویراستار انتشارات کنونگِیت و رئیس جایزه کین برای نویسندگان افریقایی، با اشاره به پیروزیهای امسال میگوید: «این لحظه ناگهان اتفاق نیفتاده. این موقعیت به خاطر کارهای زیادی که برای گشودن فضاها انجام شده اتفاق افتاده و این کار به پایان نمیرسد مگر زمانی که به نقطهای برسیم که آثار نویسندگان آنقدر زیاد منتشر شوند تا بتوانند در جایزه بوکر به عنوان بخشی از فرهنگ ما رقابت کنند و نه به عنوان چیزی عجیب و منحصر به فرد.»
جوایز نشانگر مفهومی هستند –ساختار هیأتهای اعطاکننده جوایز، تغییر سلایق، پاسخگویی به انواع مختلف آثار- اما آن «مفهوم» پیچیده است و همیشه بهطور مستقیم آشکار نیست. در صحبت با نویسندگان مورد بحث، دو عنصر تکرار شد: اینکه هر بحثی پیرامون یک پدیده باید دربرگیرنده تنوع فرهنگهای ادبی با میراث افریقایی باشد، و اینکه این وضعیت باید به عنوان آغاز یک گفتوگو تلقی شود و نه نقطه اوج آن. به بیان گلگوت: «آنچه آرزو دارم این است که گفتوگوهایی از این دست، تفکر مردم را به شیوهای خاص بر این موضوع متمرکز کند، تا بهطوری متبلور شود که مورد توجه قرار گیرد.»
از گورنا میپرسم آیا احساس میکند دنیای وسیعتری قرار است به داستانهایی گوش دهد که پیش از این در برابر شنیدن آن مقاومت نشان داده است. پاسخ میدهد: «میتواند اینطور باشد. البته امیدوارم. اما فکر میکنم که شاید این نتیجه بسیاری از چیزهایی است که اخیرا اتفاق افتاده. شاید این احساس در خوانندگان رشد پیدا کند که بخواهند بدانند حقیقتا در جاهای دیگری از دنیا چه میگذرد و تنها به آنچه در اخبار گزارش میشود تکیه نکنند. فکر میکنم یک نوع ضدروایت نیز وجود دارد که اتکای چندانی به داستان مرسوم یا تاییدشده ندارد.» او به واکنشها به وقایع عراق، سوریه و لیبی اشاره میکند، کشورهایی که دخالت شدید آمریکا و انگلیس را تجربه کردهاند: «همه اینها زشتی سیاست و ظلمهایی را که بر دولتهای ضعیف تحمیل میشود نشان دادهاند. همچنین فکر میکنم «جنبش جان سیاهپوستان مهم است» و آنچه در چند ماه اخیر در بریتانیا در جریان بوده، جنگهای فرهنگی و پایین کشیدن مجسمهها و غیره… همه اینها احتمالا آگاهی بیشتری ایجاد میکنند اما بسیار شک دارم که اینها منجر به جوایز ادبی شوند. دوست دارم فکر کنم دلیل اهدای این جوایز تا حد زیادی مربوط به آثاری است که این نویسندگان تولید کردهاند.»
گورنا در مورد جنگهای فرهنگی که به آنها اشاره کرده نگاهی تیزبین و توأم با شوخطبعی دارد و آنها را مکالمهای بیهوده میان افرادی میداند که «به نظرم با بیفکری در برابر چیزهایی که به هر حال نابودشان خواهد کرد مقاومت میکنند. من مشکلی با مبارزه و رقابت ندارم، این به خودشان مربوط است، اما به نظرم این بحث لااقل یک قرن و نیم است که از بین رفته است. به این معنا که هیچ موضع اخلاقی دیگری وجود ندارد که چنین استدلالهایی بتوانند از آن دفاع کنند. و این افراد هنوز برای آنکه به نحوی ادامه دهند، باید سکوی کوچک دیگری پیدا کنند تا روی آن بایستند و همان مزخرفات قدیمی را فریاد بزنند. پس اجازه بدهید خودشان حرف بزنند، من اهمیتی نمیدهم.»
با این وجود روشن است که رماننویسان تحت تاثیر فضای سیاسی و اجتماعی که در آن آثار خود را خلق میکنند، و بهویژه از نحوه تلقی فرهنگ ادبی تاثیر میپذیرند. گلگوت مثل بسیاری از نویسندگان مایل است –همانطور که در سخنرانی دریافت جایزه بوکره گفت- بر نیاز به حمایت و تقویت فرهنگ ادبی از طریق اقدامات عملی تاکید کند. اگرچه این ممکن است نکتهای فنی به نظر برسد، اما برای تقویت خواندن و نوشتن و تضمین این نکته که ادبیات سرگرمی نخبگان تلقی نمیشود، مهم و کلیدی است. گلگوت میگوید: «باید فرهنگی ایجاد کنید که برای خواندن و نوشتن ارزش قائل باشد، پیش از آنکه مردم ساعتهای زیادی را برای شروع این کار سرمایهگذاری کنند. و این فقط یک اولویت نیست.»
همصحبتی با تیموتی اوجین، شاعر، نویسنده و استاد دانشگاهی که در نیجریه بزرگ شده و اکنون در امریکا زندگی میکند، دیدگاههای تازهای به دست میدهد. رمان طنزآمیز او، «الاکلنگ»، که به زودی منتشر خواهد شد داستان یک رماننویس گمنام و شکستخورده نیجریهای است که یک امریکایی ثروتمند سفیدپوست او را با خود به بوستون میبرد تا نماینده کشورش باشد. اوجین هم مثل گلگوت به شدت از ثروت و امتیاز ذاتی اکولوژی ادبی غرب، از انتشار و توزیع گرفته تا تامین بودجه جوایز آگاه است. اما او همچنین باور دارد که موفقیتهای اخیر در جوایز، تنوع صداها را چه از داخل افریقا و چه در میان افریقاییهای دور از وطن، برجستهتر میکند. او میگوید سوالی که باید بپرسیم این است که نوشتار افریقایی از چه ساخته شده است: «ما همواره تعریف بسیار محدودی داشتهایم که از دهههای ۱۹۵۰ و ۶۰ و زمان ظهور چینوآ آچهبهها و سویینکاها به دست آمده است. ملت ضداستعمار و آن چیزهای مُد روز که حالا ما به عنوان ادبیات افریقا میشناسیم. اما فکر میکنم این جریان در حال تغییر باشد. بسیاری از نویسندگان معاصر که شروع به بررسی اجزای مختلف ایدهها کردهاند به معرفتشناسیهای مختلف نگاه میاندازند.»
اساس خلاقیت، عاملیت است؛ و عاملیت شامل توان و قدرت تابآوری در برابر انتظارات و محدودیتهای خارجی است. برای اوجین که میگوید سعی میکند به مکانهایی برود که نویسندگان افریقایی معمولا به آنها نمیپردازند، و درنتیجه، مواجهه با راههای جدید نزدیک شدن به نژاد یا هویت افریقایی در جهان، چالشی که وجود دارد این است که از دوگانههای متعارف بگریزد. او میگوید: «وقت آن رسیده که فراتر از اینها برویم و ارتباطاتی را بیابیم که تنها ایدئولوژیک و سیاسی نیستند.»
«رازآمیزترین خاطره انسان» محمد امبوگار سر که داستان آن متمرکز بر نویسندهای فراموششده با نام مستعار «رمبوی سیاه» است که سالها بعد توسط یک رماننویس جوان سنگالی کشف میشود، روایتی است که به گفته خود او برگرفته از «پذیرش مبهم نویسندگان سیاهپوست افریقایی در حیطه ادبیات غرب» است. نکته جالب این است که رمان او بر اساس داستان زندگی نویسندهای واقعی به نام یامبو اولوگئیم نوشته شده؛ رماننویسی اهل مالی که مورد تحسین منتقدان بود، اما پس از متهم شدن به سرقت ادبی از صحنه خارج شد و آثارش سوالات خیرهکنندهای درباره نویسندگی و مسئولیت برمیانگیزد.
به عقیده امبوگار سر، آخرین رمانش واقعیت «خلاف قاعده» تبدیل شدن به اولین نویسنده از کشورهای جنوب صحرای افریقا به عنوان برنده جایزه گنکور از زمان تاسیس در سال ۱۹۰۳ را به مرکز توجه میآورد. این نادیده گرفته شدن سوالاتی ساختاری و مسائلی مربوط به جامعهشناسی ادبی، مرتبط با سلطه استعماری و پیامدهای آن را برمیانگیزد که شامل نژادپرستی، تحقیر، جهل، فقدان علاقه در حیطه ادبی و عموم مردم فرانسه به خروجی رمانهای خارج از فضای فرانسهزبان به ویژه افریقاییهاست. با آنکه ممکن است به نظر برسد با این جایزه اخیر این موضوع خلاف قاعده اصلاح شده باشد، او میگوید: «فکر میکنم اشتباه است اگر این اتفاق را به عنوان موهبتی نادر و ارزشمند تعبیر کنیم. اگر این اتفاق به عنوان یک استثناء خارج از قاعده تلقی شود، به این معنی است که هنوز هیچ چیز تغییر نکرده، این جایزه تنها معافیتی ساده از قوانین است و به زودی به روال سابق باز خواهیم گشت.»
تکثر و همدلی از ویژگیهای رمانهایی است که امسال برنده جایزه شدهاند. انگیزه حیاتی برای آینده این است که نه تنها فضاها باز نگه داشته شوند، بلکه گسترش یابند. همانطور که امبوگار سر میگوید: «جایزه گنکور نه فقط برای من، بلکه برای نویسندگان افریقایی، به ویژه جوانان، دلگرمی عظیمی است. آینده از آن جوانان است… مهمتر از همه، من نمیخواهم یک استثناء باشم. نباید باشم و نیستم.»
ثبت دیدگاه